، تا این لحظه: 12 سال و 13 روز سن داره

مهتا

سال 92

عکس هایی از  بپچگیت                                 قربونت برم همش عادت داشتی بری زیر مبل و میزو ....                                    خودت بگو نباید اون موقع اون لپاتو گاز می گرفتم هاااااان              ...
10 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

 مهتای عزیزم یکشنبه ٢٧ فروردین ٩١ بود و مامانی در حالی که روزهای آخر بارداری رو طی می کرد بعد از شام رفت که بخوابه آخه دکتر چند روز پیشش گفته تو اردیبهشت ماه دنیا مییایی ولی عزیز دلم انگار دیگه تحمل نداشت ساعت ٢ نصف شب درحالی که کیسه آب پاره شده بود ازخواب پریدم و فورا بابایی رو صدا کردم هردوی ما خیلی ترسیده بودیم  و من و بابایی و داداشی فورا به بیمارستان رفتیم ساعت ٢/٣٠ بود که رسیدیم وی چون نامه دکتر نداشتیم کمی معطل شدیم تااینکه منو توی یک اتاق به طور موقتی بستریم کردن و  چون خیلی درد داشتم بهم آمپول هم زدن.زنگ زدیم که مامان بهجت و بابا محمد هم بیان بیمارستان .توی این مدت مهدی عزیزم خیلی پریشون بود وقتی توی چشمای ...
3 ارديبهشت 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهتا می باشد