آبان 93
روزهای پاییزی مثل برق داره میگذره. پنج شنبه 8 آبان امروز باید میومدم اداره .بابا هم کلاس داشت .من و مهدی باهم بودیم شمارو هم گذاشتم مهد .ساعت 12:30 بود که همگی رفتیم برای خرید لوستر .همونجا هم برای شما پالتو و شال و کلاه و شلوار و جوراب (به قول خودت کلاه برفی ) خریدیم.خیلی خوشحال بودی و حتی شنبه برای رفتن به مهد هم جوراب و شال و کلاه رو سرت کردی و تو ماشین هم حاضر نبودی از سرت دربیاری ... پنج شنبه 22 آبان با دوستامون رفتیم رستوران سنتی باغ صبا تقاطع ملک و شریعتی. دختر خوبی بودی.اما تو عکس گرفتن همکاری نکردی &n...